Sunday, January 20, 2008

ترجمه شعری از شاندرو پتوفی


.
این پست را به ترجمه شعری از شاندور پتوفی شاعر بزرگ مجارستانی ، اثر استاد قهرمان که شعر را بامفهوم ساده و زیبای آن به دلپذیر ترین شکل باز گو کرده است اختصاص دادیم. ه
.
تو بهار را دوست می داری

ه................................................ازشاندور پتوفی ، شاعر مجار
تو مشتاق بهارانی و من مفتون پائیزم

سراسر عمر تو باشد بهار و عمر من پائیز

گل سرخ بهاران است جانا ! گونه های تو

دو چشم خسته من ، آفتاب زرد پائیزی

از این جا چون به راه افتم ، اگر گامی گذارم پیش

زمستان را رسم بر آستان سرد و برف آلود

عزیزم ! گر تو گامی می نهادی پیش و من واپس

به تابستان گرمی بخش ، در آغوش هم بودیم .....ه
.
*****

Friday, January 04, 2008

ره آورد سفر




قبلآ اشاره ای داشتیم به سفر چند روزه اخیر استاد قهرمان به تهران ،یکی از دوستان ادیب " پیام آشنا " ازمشهد غزل زیبای زیرسروده ایشان را برای ما فرستاده اند که با هم می خوانیم





ره آورد سفر ! ه

ا ......................... پای تا سر نا امیدی از سفر برگشته ام
دست خالی چون دعای بی اثر بر گشته ام --------
شام تاریکم، چرا نوری به جان من نتافت؟
اه---------------تا بگویم کز ملاقات سحر برگشته ام
سنگ را بی همزبانی های من در گریه کرد
ن ----------ناله را مانم که از کوه وکمر بر گشته ام
قسمتم گرد سفر شد زین ره دور و دراز
ب---------بی ثمر گشتم مسافر، بی ثمر بر گشته ام
گفتم از دیدار او چشمی توانم آب داد
ن ----------نا امید از دیدنش با چشم تر بر گشته ام
هیچ تاثیری در آن سنگین دل ظالم نکرد
ب ------------با خبرگر آمدم، یا بی خبر بر گشته ام

شوقم از بی اعتنائی های او افسرده شد
ش -----شعله رفتم، نا توان تر از شرر بر گشته ام
از چنین سودای خوش ظاهر که پیش آمد مرا
س--سود من این شد که سر تا پا ضرر بر گشته ام
سعی بیجا کردم و چیزی نیاوردم به دست
ب ---بسکه بال و پر زدم ، بی بال و پر برگشته ام
تا نماند گوشه غم بیش از این خالی زمن
گ -----گر به پا رفتم ز شهر خود، به سر برگشته ام
86/10/9
**** ............... ......................................