غزلی ناب برگزیده از کتاب شعراستاد محمد قهرمان "حاصل عمر" . استاد ضمن اشاره به : "خطی ز سرعت و از آتش " از آثار سیمین بهبهانی 1360 ،در بیت آخر این شعر، هم چنانکه درعنوان غزل هم نوشته شده، آن را به این شاعره توانا و گرانقدر هدیه کرد ه است
--.
------
برای خانم سیمین بهبهانی
.
چه رنگ تازه فلک انگیخت، که رسم کهنه دگرگون شد
ه .......... .. ........... از این دیار بهار ما ، خزان نیامده بیرون شد
در این زمانه که ویرانی ز ابر حادثه می بارد
ه . ........ چه سقف ها که فرو پاشید، چه نقش ها که دگرگون شد
ز برگ لاله زمین باغ، چو خون تازه به سرخی زد
ه ....... ز مرگ سرخ شقایق، دشت چو زخم دوخته پُر خون شد
ز شوره زار لب خشکم، گل ترانه کجا روید
ه ............ . که شور ساز و نسیم نی دگر فسانه و افسون شد
اگر چه منظره ی ایام هزار رنگ به خود گیرد
ه . . . . .. و لی به وهم نمی گنجید چنین غریب که اکنون شد
چو مهر ِ روشن خاور را به چاه ِ غرب در افکندند
ه ........... . . . . هجوم وحشت ِ تاریکی به شهر آینه افزون شد
نسیم زمزمه گر، شب هازند چو شانه به گیسویش
ه . . . . . . . . چرا ز بید نمی پرسد، چه رفته بود که مجنون شد
نشاط در دل ما غم شد، سرود بر لب ما خشکید
ه . . . . . . به جای نغمه بر آمد آه ، چو کار نوحه به قانون شد
به مومیایی ِ بی دردان امید بست دلم ، اما
ه . . . . . . . . . کسی درست نمی داند دل شکسته من چون شد
زمان اوج رذیلت هاست، زمان قلب حقیقت هاست
ه . . . . . فغان که هر بد و خوبی را اساس و قاعده وارون شد
چه اعتماد کنم دیگر به گفته های تو ای تاریخ
ه . . . . . . که تا زمانه ورق گرداند، ستوده های تو ملعون شد
ز بس که نرم دل افتادم ، شکستِ سنگ اگر دیدم
ه . . . . دلم که شیشه ی نازک بود شکسته خاطر و محزون شد
ز چشم بندِی گردون بود ، نه رنگ بازی تو ای عصر
ه . . . . . . . که چشم بسته ، دل مردم به جلوه های تو مفتون شد
ه . . . "خطی ز سرعت و از آتش " گذشت بر ورق ذهنم
ه . . . به یاد ِ شعر ِِ خوش ِ "سیمین " کلام دلکش ِ موزن شد
ه .......... .. ........... از این دیار بهار ما ، خزان نیامده بیرون شد
در این زمانه که ویرانی ز ابر حادثه می بارد
ه . ........ چه سقف ها که فرو پاشید، چه نقش ها که دگرگون شد
ز برگ لاله زمین باغ، چو خون تازه به سرخی زد
ه ....... ز مرگ سرخ شقایق، دشت چو زخم دوخته پُر خون شد
ز شوره زار لب خشکم، گل ترانه کجا روید
ه ............ . که شور ساز و نسیم نی دگر فسانه و افسون شد
اگر چه منظره ی ایام هزار رنگ به خود گیرد
ه . . . . .. و لی به وهم نمی گنجید چنین غریب که اکنون شد
چو مهر ِ روشن خاور را به چاه ِ غرب در افکندند
ه ........... . . . . هجوم وحشت ِ تاریکی به شهر آینه افزون شد
نسیم زمزمه گر، شب هازند چو شانه به گیسویش
ه . . . . . . . . چرا ز بید نمی پرسد، چه رفته بود که مجنون شد
نشاط در دل ما غم شد، سرود بر لب ما خشکید
ه . . . . . . به جای نغمه بر آمد آه ، چو کار نوحه به قانون شد
به مومیایی ِ بی دردان امید بست دلم ، اما
ه . . . . . . . . . کسی درست نمی داند دل شکسته من چون شد
زمان اوج رذیلت هاست، زمان قلب حقیقت هاست
ه . . . . . فغان که هر بد و خوبی را اساس و قاعده وارون شد
چه اعتماد کنم دیگر به گفته های تو ای تاریخ
ه . . . . . . که تا زمانه ورق گرداند، ستوده های تو ملعون شد
ز بس که نرم دل افتادم ، شکستِ سنگ اگر دیدم
ه . . . . دلم که شیشه ی نازک بود شکسته خاطر و محزون شد
ز چشم بندِی گردون بود ، نه رنگ بازی تو ای عصر
ه . . . . . . . که چشم بسته ، دل مردم به جلوه های تو مفتون شد
ه . . . "خطی ز سرعت و از آتش " گذشت بر ورق ذهنم
ه . . . به یاد ِ شعر ِِ خوش ِ "سیمین " کلام دلکش ِ موزن شد
1361/6/28
....****