Thursday, May 29, 2008

زبان بر خاک می مالند از لب تشنگی جو ها .....ه


بعد از درست یکسال غزل زیبای زیر سروده استاد قهرمان را مجددآ از آرشیو برای این پست انتخاب کردیم، بخوانیم و لذت ببریم

ه
محمد قهرمان در توضیح کوتاهی بر این غزل، نوشته است: ه
*
با "با الهام از غزل دوست مهربان امید، به این گمان که
استقبالی خواهد بود از آن" ه
* ه
زبان بر خاک می مالند از لب تشنگی جو ها
هه چه می پرسی زحال و روز سوسن ها و شب بوها------د
چمن در انتظار آب، آتش زیر پا دارد

-به جای سبزه بر خیزد کنون دود از لب جو ها
بهار آمد ولی آگه نمی گشتم ز دلتنگی
نمی آشفت اگر خواب مرا شور پرستو ها
به رنگ زرد می سازند با رخسار گرد آلود
--به سر سبزی سمر بودند اگر در باغ ناژو ها
گشوده چتر خود را نارون با صد امید اما
هنمی افتد گذار ابر بارانی به این سو ها
به رنگ آمیزی گل ها چرا باید نهادن دل
-در آن گلشن که وقت رنگ ها تنگ است چون بوها
ز پر واز پرستو ها کسی را دل نمی جنبد
که داده این چنین پیوند سر ها را به زانو ها؟
رجوع غم به دل های عزیزان است در عالم
چو زنبوران که بر گردند از صحرا به کندوها
زگوهر های غلتان، خویشتن داری چه می جویی
-که آخر دانه های اشک می غلتند بر رو ها
**