Sunday, September 09, 2007

وچند رباعی ناب ...ه


و اینهم چند رباعی ناب از سروده های تازه محمد میرزا قهرمان که در پست قبلی نوشتنشان را در اینجا وعده داده بودیم! در حال و هوای این رباعیات جانی تازه کنیم




نه هیچ مرا زعشق تو خستگی است
نه از تو دلم را سر وارستگی است
این گونه که من بسته هر موی تو ام
دلبستگی اش مخوان که وابستگی است
**

**

---

ازنامه تو جان به تنم آمد باز
بشنو که چگونه بود ای مایه ناز
چون نغمه آب بود در گوش کویر

یا خنده صبح بود در شام دراز
-
***
من پیر شدم ولی دلم پیر نشد
من سیر شدم زعمر و او سیر نشد
از بس که به صبح روشنش بود امید
صد شام سیاه دید و دلگیر نشد

***

در چشم نخفته مژده خوابی تو
در گلشن تشنه ، نغمه آبی تو
در شام سیه ، جلوه مهتابی تو
تصویر خدای حسن در قابی تو

***

ای برده سبق ز ماه در زیبائی
رفتی تو و شب ماند و من و تنهائی
یک پنجره نور نذر شبها دارم
خورشید صفت کاش ز در باز آیی