Sunday, December 03, 2006

آتش مدد ز شعله آهم گرفته است




غزلی از محمد قهرمان



در اینجا غزلی فوق العاده زیبا، یکی از سروده های استاد نامی شعر و غزل معاصر محمد قهرمان را می بینیم - ، چیرگی و ذوق کم نظیردر بکار گرفتن معانی کلمات جهت آراستن زیبای تشبیهات و....... در خلق بدیع این اثر روح نواز که می توان آنرا نمونه ای از غزلیا ت محمد قهرمان نامید، اعجاب آفرین است!!!


آتش مدد ز شعله آهم... ....... ه

آتش مدد ز شعله آهم گرفته است
شب تیرگی ز* روز سیاهم گرفته است
مانند خار ِ تر شده ام گرم سوختن
با ناله ای که رنگ ز آهم گرفته است
با سینه ای ز خنده خورشید صاف تر
غم در میان چو هاله ی ماهم گرفته است
روشن نشد که درد جگر سوز من ز چیست
با آن که برق ، نبض گیاهم گرفته است
تا کوچه جنون قدمی راه بیش نیست
عقل ستیزه جو سر ِ راهم گرفته است
عشقم به پاس بی گنهی، خونِ ِ دل نریخت
پنداشتم به جرم گناهم گرفته است
شرمنده محبت شرمم، که تا به دوست
صد جای بیش ، دست نگاهم گرفته است
گیراست ناتوانی پیری چو خواب ِصبح
این خواب مرگبار مرا هم گرفته است

***
1355/11/23

ن ل : بخت سیاهم *


Saturday, December 02, 2006

......
به همراه دوستي عزيز به ديدار استاد مي رويم। بس كه چپ و راست مزاحم ايشان شده بودم، از رويش خجالت داشتم كه دوباره باز مزاحمتي و خلاصه...مثل همه بزرگان خراسان و ايران، متواضع و افتاده ، محجوب و بزرگوار، ما را پذيرفت و مثل هر بار ديگر با سيني چاي و شيريني پذيرايمان شد। اگر چه اصلاً اهل مصاحبه و گفت و گو و اين قبيل حرفها نبوده و نيست، ولي اين بار سكوت را شكست و برايمان از خودش گفت।استاد، خودتان را مختصراً معرفي بفرماييد।در سال 1308 در تربت حيدريه به دنيا آمدم و تحصيلاتم را تا سال سوم متوسطه خوانده بودم كه خواهر بزرگم كه واقعاً حق مادري به گردنم داشت مرا براي ادامه تحصيل به نزد خودش در تهران برد। سال پنجم علمي را در مشهد گذراندم كه همان سال با دوست عزيز همه سالهاي عمرم تا هنگام فوت آن نازنين "مرحوم مهدي اخوان ثالث" آشنا شدم। سال تحصيلي 27-1326 بود كه با مرحوم اخوان در يك ميز مي نشستيم و جمعه ها با هم به انجمن ادبي مي رفتيم و به شعر شعراي مطرح آن روزگار خراسان گوش مي سپرديم। سال بعد به تهران رفتم و كلاس ششم ادبي ام را تمام كردم و در دانشكده حقوق به ادامه تحصيل پرداختم। پنج خواهر و برادر بوديم كه همه شان خوش ذوق و صاحب قريحه بودند و شعر هم مي سرودند؛ برادرم غلامحسين قهرمان، دكتر حسين قهرمان، خواهر بزرگم و خواهر ديگرم عشرت قهرمان।سال 38 با دختر عمويم ازدواج كردم كه حاصل آن دو فرزند پسر است। از اول مهر 1339 تا نهم آذر 1340 دربانك عمران به كار مشغول شدم و پس از آن در سال 1340 به سمت كتابدار در دانشكده ادبيات مشغول و در سال 67 به تقاضاي خودم بازنشسته شدم। از سال 67 تا كنون هم در منزل به كارهاي ادبي مشغولم।از چه زماني سرودن را آغاز كرديد و به قول معروف، احساس كرديد كه قريحه شاعري داريد؟من از كلاس سوم ابتدايي شعر مي سرودم. در آن سالها بيشتر تك بيت مي سرودم. مثلاًَ يكي، دو بيت از آن شعرها را كه به خاطر دارم
تو گر مي تواني كه نيكي كني -
بود بهتر از بد كه با كس کنی
يا اين بيت كه در آن سن و سال بدك هم نشده است:بد مكن زانكه بد چو كارت بودگر پشيمان شوي ندارد سودگاهي هم به مناسبتهاي مختلف شعر مي سرودم، مراسم ترحيم مادربزرگم يا مناسبتي اين چنين شعرمحلي را از چه زماني شروع كرديد و اگر مطلع اولين سروده تان را به خاطر داريد، بفرماييد।از سال 1324 كه براي فوت مادربزرگم شعري به لهجه تربتي سرودم، اين شيوه از سرودن را آزمودم و شروع كردم। مطلع آن اين بود كه: مسوزم و نميپرسي كه حال م چطووهبيا بيا كه د ول ول دل از اتيش تووهاما علت اصلي كه باعث شد اين شيوه را جدي و مصمم دنبال كنم و در اين راه تشويق شدم، با تأكيد مرحوم ملك الشعراي بهار بود। سال 1328 يك غزل به لهجه تربتي سروده بودم و براي آن مرحوم خواندم كه مورد تشويق قرار گرفتم و مرا ترغيب به ادامه آن شيوه كردند। حتي به خاطر دارم كه وقتي تركيب "ور سرميه" را در رديف شعرم يا مطلع آن به كار برده بودم و استاد شنيدند، با خودشان آن را تكرار كردند و از قرار در لهجه مشهدي هم كه ايشان به آن لهجه اشعاري داشتند آن تركيب وجود نداشت و با خودشان دو، سه مرتبه گفتند: با سرميه، به سرميه، ور سرميه। سري جنباندند و مرا مورد تقدير و تشويق قرار دادند। خلاصه از آن تاريخ تاكنون، اشعاري به لهجه تربتي سروده ام كه مجموعه آنها در حال حاضر در حال چاپ است و زحمت تايپ آن را كه به دليل اين كه با زير و زبر مي باشد و حساسيت خاصي دارد، دوست بزرگوارم جناب مهندس جيحوني در اصفهان در انتشارات خودشان مي كشند. اشعار حدود دو، سه هزار بيت است درقالبهاي گوناگون كه البته روي چند -سی.دی- خوانده ام كه انشاالله... ضميمه مجموعه اشعار خواهد شد.
استاد، جايگاه شعر محلي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
من همان دل نگراني را كه مرحوم ملك الشعراي بهار در خصوص گويشها و لهجه ها داشتند، دارم. ايشان بر اين عقيده بودند كه با رواج راديو و وسايل ارتباط جمعي، بيم به فراموشي سپرده شدن اين لهجه ها مي رود.از سويي، چون من بر اين عقيده ام كه در متون كهن، واژه ها و لغات قديمي زياد است و با آوردن اين واژگان در شعر، اين لغات ماندگار مي شود و اگر كسي بخواهد روي متن قديمي اي كار كند، لغات كهن خراساني برايش بيگانه نخواهد بود. از سويي، اين لغات و تعبيرات و كنايات در واقع داراي اصالت خراساني است و هنگامي كه به شعر درآيد، امكان ماندگاري آن و از بين نرفتنش به حداقل مي رسد. از اين جهت، گويش محلي و حفظ اين گويشها اهميت پيدا مي كند. شما تصور كنيد اگر در هر محلي براي خودش روي لهجه اش و ضرب المثلها و كناياتش كار شود، در كل ايران چه دايرة المعارف غني و خوبي از اين خرده فرهنگها و لهجه ها به دست مي آيد و فراهم مي شود.استاد با توجه به اينكه شما نزديك به نيم قرن با يكي از بزرگترين شاعران نوپرداز معاصر يعني "مرحوم مهدي اخوان ثالث" دوست و رفيق و محشور بوديد، آيا در شيوه نو هم طبع آزمايي كرده ايد يا نه؟اتفاقاًَ مرحوم اخوان بسيار مرا به سرودن شعر نو تشويق مي كرد و خيلي هم در اين امر اصرار داشت. اشعاري هم در اين شيوه سرودم اما، چيزي از آب درنيامد كه چنگي به دل بزند. بين سالهاي 1347 تا 49 اشعاري به شيوه نو سرودم، ولي راه به جايي نبردم.دوستي و رفاقتتان با مرحوم استاد صاحبكار از چه زماني شروع شد؟حدود سالهاي 42-1341 بود كه استاد صاحبكار در تربت حيدريه به كار در فرهنگ مشغول بودند و گويا براي گذراندن يك دوره كلاس يك ماهه به مشهد آمده و من هم بسيار علاقه مند به ديدار ايشان بودم. آن سالها ما دوشنبه ها در منزل مرحوم سرگرد نگارنده جلسه ادبي داشتيم و سه شنبه ها درمنزل خودمان. اما، براي اين كه آقاي صاحبكار هم به منزل ما تشريف بياورند، جلسه را به روز چهارشنبه كه گمان كنم ايشان آن روز را مي توانست بيايد، آورديم و خلاصه باب آشنايي و رفاقت و ارادت از آن سالها باز شد كه تا واپسين لحظات عمر آن عزيز سفركرده ادامه داشت.با توجه به اينكه مرحوم استاد صاحبكار همشهري شما بودند، در زمينه ادبيات محلي ، اشعار ايشان را چگونه ارزيابي مي كنيد؟مرحوم صاحبكار در زمينه شعر محلي بسيار كم كار بودند، به جز چند شعري كه براي من سروده اند، دو، سه قطعه ديگر بيشتر نسروده اند، هر چند در اين زمينه خوش ذوق و با استعداد بودند.چه شد كه به فكر افتاديد انجمن ادبي مستقلي در منزلتان راه بيندازيد؟جمعه ها در منزل مرحوم استاد فرخ انجمن ادبي بود كه دوستان جمع مي شدند و مراسم شعرخواني بود. دوشنبه ها هم مرحوم سرگرد نگارنده كه اصفهاني الاصل بودند، درمنزل خودشان انجمن ادبي نگارنده را اداره مي كردند. من بعد از آنها با دوستان مشورت كردم كه اگر يك انجمن ادبي در منزل ما تشكيل شود كه حلقه دوستان، صميمي تر و نزديك تربه يكديگر شود و براي همديگر شعر بخوانيم بد نخواهد بود و با آقاي حبيب بيگناه و آقاي جعفر محدث و مرحوم احمد كمالپور و مرحوم غلامرضا قدسي و آقاي باقرزاده و آقاي محمد عظيمي و مرحوم صاحبكار اين انجمن راه اندازي شد كه به حمدا... تاكنون برقرار مانده و بهانه خوبي است تا دوستان هفته اي يك شب گرد هم جمع شويم و ديداري و شعر تازه اي و نقدي و خلاصه بحث و جدل ادبي اي و...محوراصلي بحثهاي مطرح شده در "انجمن ادبي قهرمان" حول چه موضوعاتي مي چرخد؟آن اوايل كه انجمن را تأسيس كرديم، بيشتر شعر خود اعضاي انجمن براي يكديگر قرائت مي شد و مورد نقد و بررسي قرار مي گرفت. گاهي هم قصيده اي از متقدمان مي خوانديم و روي آن بحث مي كرديم، تا سالهاي 51-1350 كه قرار شد اشعاري از صائب هم قرائت شود. پس از مدتي قرار براين شد كه من ابياتي را كه بهتر بود گزينش كنم و براي جمع بخوانم كه در همان سالها به پيشنهاد آقاي دكتر خديوجم، گزيده اي هم از اشعار صائب گرد آوردم كه آن سالها ايشان آن گزيده را به انجمن فرانكلين كه در آنجا مشغول به كار بودند، دادند و چند صفحه اي هم چاپ شد و بعد ديگر معلوم نشد چه شد و پيگيري هم صورت نگرفت. البته، در همان سالها انگيزه گردآوري اشعار مولانا صائب در ذهنم زده شد كه بعد به همت دوست عزيزم آقاي دكتر شفيعي كدكني، نسخه منحصر به فردي از اشعار صائب براي دانشكده ادبيات مشهد خريداري شد و...علت عمده اي كه به كار سترگ تصحيح اشعار صائب روي آورديد چه بود؟البته در وهله نخست، عشق و علاقه دروني اي كه به اشعار صائب داشتم و دارم و در وهله بعد، به دليل همان علاقه، به هر كاري كه در خصوص صائب انجام شده بود مراجعه مي كردم، پر از غلط و اشكال بود و ناقص كار شده بود. لذا تصميم گرفتم مجموعه اشعار اين صياد معني و مضمون را تصحيح كنم.كارهاي ارزنده و جاودانه اي از شما به بازار كتاب عرضه شده، اگر ممكن است اشاره اي به تصحيحاتي كه تاكنون داشته ايد به ترتيب توالي بفرماييد؟ديوان صيدي تهراني از شعراي درجه دو سبك هندي كه سال 1364 چاپ شد اولين تصحيح ام بود. البته متعاقب آن در همان سال، اولين جلد صائب هم از چاپ درآمد و تا سال 1370 كه ششمين جلدش روانه بازار شد. بعد از آن، ديوان كليم همداني را تصحيح كردم وبعد ديوان كامل حاج محمدجان قدسي وسپس ناظم هروي و دانش مشهدي را تصحيح نمودم. سپس منتخبي از اشعار صائب را با عنوان "مجموعه رنگين گل" گرد آوردم كه مورد استقبال قرار گرفت و به چاپ هشتم هم رسيد. به سفارش انتشارات " سمت" برگزيده اشعار صائب و ديگر شعراي معروف سبك هندي را گرد آوردم و سپس برگزيده ديگري با عنوان " برگزيده سخن سرايان شيوه هندي" را گرد آوردم. يك گزيده ديگري از كل شعراي سبك هندي هم با عنوان " صيادان معني" و منتخب ديگري از اشعار صائب با عنوان "خلوت خيال" را كه چاپ اصفهان است هم گرد آوردم. كار ديگري كه انجام داده ام با عنوان "تجليامام علي (ع) در شعر طغراي مشهدي" است كه از شعراي هم عصر با صائب مي باشد. مجموعه اي از گزيده ديوان طغراي مشهدي با عنوان" ارغوان زار شفق" را نيز گرد آوردم. تصحيح مجموعه اشعار سليم تهراني نيز به زودي چاپ خواهد شد. ديوان كامل اشعارم با عنوان " حاصل عمر" چاپ شده و مجموعه اشعار محلي ام به لهجه تربتي در اصفهان در انتشارات دوست عزيزم مهندس جيحوني در حال چاپ است كه عنوانش " خدي خداي خودم" مي باشد.استاد بر مجموعه هاي ديگري هم نظارت داشته ايد و يا به صورت جدي همكاري كرده ايد كه...بله، مجموعه اشعار مرحوم احمد كمالپور در زمان حياتشان با نظارت من چاپ شد. ديوان مرحوم قدسي را بنا به وصيتش تدوين كردم، با مرحوم صاحبكار در تصحيح " تذكره عرفات العاشقين و عرصات العارفين " همكاري داشتم و همچنين اشعار مرحوم يوسف ازغدي كه به لهجه مشهدي است را در دست چاپ دارم.استاد، مي دانم كه اين روزها به دليل نزديكي به نكوداشتي كه براي جناب عالي در پيش است، سرتان شلوغ است و زياد مزاحم اوقاتتان نمي شوم و آخرين سؤالم را مطرح مي كنم. از شعراي كهن و معاصر، شعر كدام را بهتر و بيشتر مي پسنديد و در بين نوپردازان به كدام متمايليد؟در بين شعراي كهن به حافظ و صائب و از معاصران به شعر خانم سيمين بهبهاني و مرحوم اميري فيروزكوهي و رهي معيري و از نوپردازان به اشعار مرحوم مهدي اخوان ثالث و دوست عزيزم جناب آقاي دكتر شفيعي كدكني و هوشنگ ابتهاج.---------------------------------------------------------------------------------------------------------------- حاصل عمرفيض جنونپاي طلب هميشه به منزل نمي رسدهمواره دست موج به ساحل نمي رسدبا اين قد خميده به جايي نمي رسممانند بار كج كه به منزل نمي رسدبي رنگ زرد بر نخوري از ثمر كه سروبا سبزي مدام به حاصل نمي رسدديوانه شو كه وارهي از جور سرنوشتحكم قلم به صفحه باطل نمي رسداز شور عشق، خاطر بي درد، فارغ استفيض جنون به مردم عاقل نمي رسدكي دامنش رها شود از چنگ خون من؟گردست من به دامن قاتل نمي رسددست حمايتي به در آور زآستينكاين شمع نيم مرده به محفل نمي رسدبي حاصلي ببين كه در اين خاك شوربختيك دانه اميد به حاصل نمي رسدحكم قضابي اختيار حكم قضا مي برد مرابرگ گلم كه باد صبا مي برد مراگيرم زسازگاري طالع قفس شكستبال و پر شكسته كجا مي برد مراپايم زجسم گر چه زمين گير گشته استتا بام چرخ دست دعا مي برد مراتا چاره داشتم زخدايم خبر نبودبيچارگي به سوي خدا مي برد مرانقش قدم كه مانده بجا از گذشتگاندر شاهراه دشت فنا مي برد مراچون برگ زرد بسته به مويي است كار مندمسردي نسيم زجا مي برد مراجوي زلال شعر تر قدسي و سهيبا خود به چشمه سار بقا مي برد مرابرگ زردز دشت بي كسي ها رهنوردي برنمي خيزداگر خاكش رود بر باد، گردي بر نمي خيزداز آن صحرا كه مي پرورد، مجنون در كنار خودبه غير از گرد باد هرزه گردي برنمي خيزدغم دل را به دل مي گويم از بي همزبانيهاكزين بيدرد مردم اهل دردي برنمي خيزد!به ياد بوسه گرمي كه روزي بر دهانم زدزلبهايم كنون جز آه سردي برنمي خيزدنباشد مرد ميدان غمت جز من كس ديگرچو من در كار غم، داني كه مردي بر نمي خيزدزپا افتادگان را با قوي دستان نزاعي نيستبه جنگ باد هرگز برگ زردي برنمي خيزددر آرزوي خوابديشب كه در انتظارت، چشمم نياسود اي خوابدامن كشان مي چميدي، مقصد كجا بود اي خوابتو روح موج سرابي، طاووس باغ خياليگاهي سبك، گاه سنگين، چون كوه و چون رود اي خواباي چشم من آشيانت، ديري است اين لانه خالي استكز گرد ره نارسيده، پر مي كشي زود اي خوابهرگز درين قلزم خون پايت به خشكي نيامدهر شب زآب دو چشمم پاي تو آلود اي خواببيداري ام شام هجر است، در خواب وصلش دهد دستگر مي نهم چشم بر هم، اين است مقصود اي خوابتا عشق فرمانروا شد، اين مرده كوردل راجز شغل شب زنده داري، كاري نفرمود اي خوابشب تا خيالش نيايد، بر من حرام است خفتنورزان كه آيد خيالش، بدرود بدرود اي خواب!---------------------------------------------------------------------------------------------------------------- استاد محمد قهرمان از نگاه ديگران ؛تاريخ شفاهي سبك هنديحميد تقي آباديامروز همايش يك روزه نكوداشت استاد محمد قهرمان شاعر غزلسرا و مصحح بزرگ سبك هندي در دانشگاه فردوسي برگزار مي شود؛ همايشي كه در آن بزرگي چون شفيعي كدكني هم حضور خواهد داشت. اين بهانه ما را بر آن داشت كه با سه تن از استادان مطرح زبان و ادبيات فارسي كه آشنايي ديرينه اي هم با استاد قهرمان دارند، درباره شعر و شخصيت استاد به گفتگو بنشينيم كه گفته اند:خوشتر آن باشد كه سر دلبرانگفته آيد در حديث ديگران٭٭٭شاعري بزرگ و محققي ارزشمنددكتر محمد جعفر ياحقي استاد دانشگاه فردوسي و دبير نكوداشت: استاد محمد قهرمان با انتشار متوني از سبك هندي و به عنوان يك مصحح و آگاه به مسائل شعري سبك هندي شناخته شده اند. ديوان صائبي كه به انتخاب و تصحيح ايشان در 6 جلد به چاپ رسيده، تا كنون بهترين چاپ از ديوان صائب است. ايشان تقريباً هفت يا هشت ديوان از شاعران سبك هندي به چاپ رسانده اند كه براي شناختن اين سبك و آماده شدن بستر مطالعاتي ويژه سبك هندي، مي تواند مفيد باشد. حافظه ايشان سرشار از اشعار مختلف سبك هندي است كه براي هر پژوهشگري مغتنم است. حس شعرشناسي ايشان بسيار دقيق سبكهاي مختلف شاعران سبك هندي را از هم تشخيص مي دهد. در واقع، ايشان بدون استفاده از روشهاي سبك شناسي مدرن، نوعي سبك شناسي نظري در حوزه كار خود دارند، به طوري كه مي توان گفت تاريخ ادبيات سبك هندي در ذهن ايشان به صورت شفاهي جا افتاده است و بعد از استاد گلچين معاني كه در اين زمينه تحقيقات و اشراف عالمانه داشتند، بعيد مي دانم كسي مانند استاد قهرمان با زوايا و پيچيدگيهاي مختلف سبك هندي آشنا باشد.البته، اين نكته را هم بايد يادآوري كنم كه ايشان بيشتر به جنبه اعتدالي سبك هندي متمايل هستند و آن جنبه "بيدلي" اش را نمي پسندند. ضمن اينكه بايد گفت ايشان در شعر هم صد در صد از سبك هندي پيروي نمي كنند، بلكه گرايشهايي براي زمينه سازي و تصويرسازي با ديدگاههاي امروزين دارند. در واقع، يك سبك هندي امروزين و نويني كه تمايلات و ارزشهاي روزگار ما را در خود منعكس مي كند، در شعر ايشان پيداست.با "م. اميد"استاد قهرمان به مرحوم مهدي اخوان ثالث خيلي نزديك بود و اين دو با هم آشنايان ديرين بودند و با وجود اينكه دنياي شعري و شاعري شان با هم بسيار متفاوت بود، ولي رفاقتشان آن قدر مستحكم بود كه گمان نمي كنم كسي به اندازه استاد قهرمان به اخوان نزديك بوده باشد. ولي هيچ كدام از اين دو استاد هيچ گاه به حوزه كاري هم وارد نشدند؛ يعني هم اخوان ثالث شعر استاد قهرمان را مي پسنديد - بدون اينكه گرايشي به اين سبك داشته باشد- و هم استاد در كل شعر اخوان را مي پسنديدند - بدون اينكه قدمي در شعر نو برداشته باشند- در واقع، يك شاعر كلاسيك و يك شاعر مدرن، با هم رفاقت و هم جوشي ادبي داشتند بدون اين كه سبك هم را تخطئه كنند، و اين مي تواند درس خوبي براي شاعران امروزين باشد.درباره همايشاز چندين سال پيش، بعد از اينكه بزرگداشتي براي مرحوم كمال خراساني توسط انجمن مفاخر استان گرفته شد، برنامه بزرگداشت استاد قهرمان هم در چشم انداز بود. اما خود استاد به دلايل اخلاقي خاصي نمي پذيرفت تا اينكه بالاخره ايشان را متقاعد كرديم كه همايش به شكلي علمي برگزار خواهد شد. البته، حضور دكتر شفيعي كدكني به عنوان يكي از بانيان اين همايش در پذيرش استاد قهرمان مؤثر واقع شد. بنابراين، از سال گذشته، بنده به همراه دكتر شفيعي كدكني به طور مشترك در دعوتنامه يا فراخواني كه براي عده اي از استادان و علاقه مندان سبك هندي فرستاديم، از آنها خواستيم كه مقاله اي براي همايش بنويسند و خوشبختانه حاصل اين فراخوان، 38 مقاله علمي- پژوهشي شد كه در كتابي با 468 صفحه و عنوان "پردگيان خيال" به چاپ رسيده كه امروز به حضور استاد تقديم خواهد شد. استاداني چون ايرج افشار، دكتر شفيعي كدكني، دكتر رادفر، دكتر سياسي، دكتر ثروتيان، دكتر علوي مقدم، دكتر انزابي نژاد، دكتر راشد محصل و ... در اين كتاب مقاله دارند. امروز همچنين شناخت نامه استاد قهرمان كه توسط استاد رضا افضلي در 200 صفحه تهيه و تدوين شده است، به ايشان تقديم مي گردد. اتفاق خوشايند ديگري كه امروز مي افتد، رونمايي از كتاب مجموعه شعر استاد به نام "حاصل عمر" است كه باز هم به ايشان تقديم مي شود. خود همايش هم در دو بخش سخنراني علمي و شعرخواني شاعران مطرح كشور، به ترتيب در صبح و بعد از ظهر انجام خواهد شد. همچنين، تعدادي از اشعار محلي استاد قهرمان كه توسط ايشان خوانده و ضبط شده است در اين روز پخش خواهد شد و بعد از آن هم تك نوازي استاد حسين سمندري را خواهيم داشت. اين برنامه همايشي است كه توسط قطب علمي دانشكده ادبيات با همكاري اداره ارشاد، انجمن مفاخر استان و اداره ميراث فرهنگي و گردشگري برگزار مي شود.شعر بافتني، شعر يافتنيدكتر محمدرضا راشد محصل استاد دانشگاه فردوسي: بنده از چند نظر درباره شعر استاد قهرمان حرف دارم. يكي از نظر شعر محلي و بومي كه در حقيقت ايشان در سرودن اشعاري كه به لهجه تربتي سروده شده شايد برترين شاعر بومي سراي خراسان باشند. و ديگري از نظر شعر كلاسيك در قالب غزل كه از مشهورترين غزل سرايان خراسان در ادبيات معاصر هستند. اما اهميت بيشتر را در شعر محلي و بومي استاد قهرمان مي بينم. به دليل اينكه اولاً اين نوع شعر به گمان من بيان كننده احساس و عاطفه شخصي شاعر است. در حالي كه شعر سنتي بخصوص در گذشته، احساس و عواطف تخيلي را منعكس مي كند؛ يعني در تعريف مي توان گفت كه شعر محلي يا گويشي، شعري يافتني است كه بيان كننده آرزوها و نيازها و عواطف شخصي شاعر است. در حالي كه شعر كلاسيك گذشته، شعري بافتني است. بنده فكر مي كنم شعر محلي استاد قهرمان، بهترين شعر موجود خراسان در لهجه هاي گويشي است. البته ما در جنوب خراسان، شاعران بومي سراي خوبي داريم؛ ولي وقتي كه مضامين شعري اين دو را با هم مقايسه مي كنيم، مي بينيم شعر استاد قهرمان بسيار بالاتر و برتر است. اين جمله "برترين شاعر بومي سرا" كه به كار بردم، تنها گفته من هم نيست. به ياد دارم كه زنده ياد اخوان ثالث هم مي گفت شعر گويشي محمد قهرمان بهترين شعر فعلي بومي خراسان است. اما در غزل سرايي هم بايد گفت كه غزليات ايشان بسيار لطيف، پرمعنا و فاقد آن جنبه هاي گنگ يا غير صريح سبك هندي است. در حقيقت، همان نازك خيالي ها و نكات لطيف را دارد، با يك شفافيت بيشتر.نمونه ادب، تواضع، نجابت و انسانيترضا افضلي- عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد: حدود 34 سال با استاد محمد قهرمان - كه خدايش حفظ كناد- سابقه آشنايي، همكاري و دوستي دارم. در حقيقت، نوشتن شناختنامه استاد قهرمان را به مناسبت هفتاد سالگي ا يشان، چند سال پيش شروع كردم. قسمت چنين شد كه پارسال تكميل شود و باز هم آن قدر بماند تا امسال با تعويض شماره صفحه ها و به هم ريختن فهرست راهنما، سرانجام به شكل كتابي، همزمان با نكوداشت استاد قهرمان و هفتاد و هفت سالگي وي چاپ بشود.اين كتاب 12 بخش دارد: يك- عمرم كنار صائب شعر زمان گذشت. دو- زندگينامه استاد محمد قهرمان. سه- استاد قهرمان و شعر نو. چهار- استاد قهرمان و غزل. پنج- استاد قهرمان و شعر به لهجه تربتي. شش- استاد قهرمان و طنزپردازي. هفت- استاد قهرمان و ترانه سازي. هشت- استاد قهرمان و پژوهشهاي ادبي. نه- منزل استاد محمد قهرمان. ده- شخصيت استاد قهرمان. يازده- چند غزل از استاد قهرمان. دوازده- كتابنامه و فهرست راهنما.استاد شفيعي كدكني در يكي از جلسات ادبي منزل آقاي قهرمان (تابستان 83) در حضور جمع گفت: "من از آقاي قهرمان چيزهايي را آموخته ام كه آنها را در دانشكده درس نمي دادند و نمي دهند. هنوز هم بر اين باورم كه يكي از كوتاهي هاي دانشكده ادبيات مشهد اين بود كه از وجود آقاي قهرمان براي تدريس ادبيات دوره صفوي استفاده نكرد. جواناني كه دكتراي ادبيات مي گيرند، متأسفانه در تدريس ادبيات اين دوره كم مي آورند. هنوز هم دير نشده است. بايد در دوره هاي عالي دانشكده ادبيات براي آقاي قهرمان درس بگذارند.آقاي قهرمان با تواضع اظهار داشت: "نه! من كار خودم را مي كنم و اهل تدريس نيستم." دكتر شفيعي گفت: منظورم اين است كه هفته اي يك روز در وقتي معين، دانشجويان دكتري با شما ديدار داشته باشند و به معني واقعي با ادبيات دوره صفوي كه 250 تا 300 سال عمر كرده و از نظر جغرافيايي غير از ايران تا عثماني و هند گسترش داشته است، آشنا شوند".سالها پيش، دكتر شفيعي كدكني در كتاب "شاعر آينه ها"، منزل استاد قهرمان را "دانشكده واقعي ادبيات خراسان" ناميده بود و پيش از آن، شاعر بزرگ مهدي اخوان ثالث در اسفند سال 1342، درباره استاد قهرمان چنين گفته بود:او قهرمان كشور شعر است و اهل فضل گردن به حكمراني اين پهلوان نهندگر عرفي و كليم بر آرند سر زخاكبس بوسه ها به كلك وي و آن بنان نهندكافي است به فهرست كتابهاي استاد محمد قهرمان نظر بيندازيم تا جايگاه علمي و مقام ادبي استاد آشكار شود:1- ديوان صيدي تهراني 2- ديوان صائب تبريزي (شش جلد) 3- ديوان كليم همداني 4- نغمه هاي قدسي (مجموعه اشعار شادروان غلامرضا قدسي)5- مجموعه رنگين گل (گزينه اشعار صائب تبريزي) 6- گلشن كمال (ديوان احمد كمال پور) 7- ديوان ناظم هروي 8- ديوان حاج محمدجان قدسي مشهدي 9- برگزيده اشعار صائب و ديگر شعراي معروف سبك هندي 10- صيادان معني (برگزيده اشعار سخنسرايان سبك هندي) 11- ديوان ميررضي دانش مشهدي 12- خلوت خيال (غزليات و ابيات برگزيده مولانا صائب تبريزي) 13- تجلي امام علي(ع) در شعر طغراي مشهدي 14- فريادهاي تربتي (در حدود 1700 دو بيتي محلي) 15- آثار چاپ نشده استاد محمد قهرمان بدين شرح است: ديوان ميرزاقلي ميلي مشهدي، ارغوان زار شفق (برگزيده ديوان طغراي مشهدي)، ديوان محمدقلي سليم تهراني، تذكرة عرفات العاشقين (در تصحيح آن، همكار شادروان صاحبكار بوده است)---------------------------------------------------------------------------------------------------------------- بررسي اشعار محلي استاد محمد قهرمان ؛در كوچه باغ هاي خيال استاد محمد قهرمان از چهره هاي برجسته و اديبان فرهيخته و شاعران ماندگار روزگار ماست. او محقق و مصحح و پژوهشگري چيره دست و دقيق و نكته ياب است كه؛ آثار ارزنده اي به جامعه ادبي ايران زمين هديه كرده، است.تا آنجا كه استاداني همچون جناب دكتر محمد رضا شفيعي كدكني (م . سرشك) و جناب دكتر محمد جعفر ياحقي، استاد محمد رضا خسروي، استاد خسرو احتشامي وبسياري از اديبان معاصر، پيرامون شخصيت ادبي استاد نكات قابل تأملي بيان كرده اند.در اين محال، برآنيم تا پيرامون اشعار محلي استاد قهرمان به بيان نكته هايي بپردازيم. هر چند شعر گويشي عمري دراز دارد و رد پاي آن از دير باز بر كوچه پس كوچه هاي روستاها و دامنه تپه ها و دل كوه و كمرها برجاست و سينه مشروح روستاييان و چوپانانشان، مايه ماندگاري و لوح انتقال آن آثار از نسلي به نسل ديگر بوده است؛ اما، اشعار محلي مورد نظر ما كه سروده هاي استاد قهرمان را هم در بر مي گيرد، عمرشان از دو قرن گذشته تجاوز نمي كند. اين قبيل اشعار در قالبهاي غزل، قصيده، مثنوي، رباعي، تركيب و ترجيع بند و تقريباً تمامي قالبهايي كه اشعار كهن فارسي سروده شده، مي باشد و از يكي دو قرن گذشته، شاعران صاحب نام و پر آوازه اي در اين شيوه به طبع آزمايي پرداخته اند كه از ميان آنها مي توان به پر آوازه ترين هايشان به اين قرار اشاره كرد: مرحوم ملك الشعراي بهار، مرحوم محمد حسن سهيلي، راقم مشهدي، مرحوم شيخ احمد بهار، عماد خراساني، ذبيح ا... صاحبكار و ... سروده هاي محلي استاد قهرمان به گويش تربتي (تربت حيدريه) است كه نود درصد، گويش مشتركي است ميان خراسانياني كه بكر و دست نخورده از رفت و آمدهاي اجباري و به دور از هجوم مظاهر "مدرنيسم"، حاشيه كوير را مأواي خوشي براي خويش ساخته اند. شعر استاد به گويش محلي، بنا به دلايلي كه در ادامه به آن اشاره خواهيم كرد، از كليه اشعار گويشي سروده شده توسط شعراي پر آوازه اي كه ذكر نام بعضي از آنها گذشت، سر است و داراي شاخصه هايي است كه به هيچ عنوان آن خصوصيات را نمي توان در شعر گويشي كسي ديگر جز او يافت. استاد قهرمان برخلاف تمامي كساني كه به اين شيوه شعر سروده اند، هرگز شعر به گويش محلي را براي "تفنن" و "سرگرمي" و بخصوص "مجلس آرايي" نسروده است، و آن گونه كه حقير استنباط كرده ام، سرودن شعر محلي را بسيار جدي و قوي و با تعصب دنبال مي كند.استاد قهرمان از همان دوران نوجواني و جواني تاكنون نسبت به شعر محلي نظر واحدي داشته است. مي پرسيد چگونه به اين موضوع پي برده ام؟ در پاسخ مي گويم: وقتي او اولين شعر محلي اش را مي سرايد، به واسطه قرابت فاميلي اي كه با مرحوم محمد تقي بهار "ملك الشعرا" دارد، آن غزل را به استاد بهار عرضه مي كند و مورد تحسين واقع مي شود و تشويق استاد او را وا مي دارد كه اين شيوه را به طور جدي پي بگيرد. اما عمده ترين و بارزترين شاخصه شعر محلي استاد قهرمان نسبت به ديگر محلي سرايان در اين است كه در شعر ايشان تمامي قواعد و اسلوبهاي عروضي شعر كهن رعايت شده و به جرأت مي توان گفت كه؛ حتي يك مصرع از هزاران بيت شعر محلي ايشان، خارج از وزن عروضي نيست؛ در حالي كه اين وجه ممتازي كه در شعر محلي ايشان رعايت شده است، اگر امر ساده و پيش پا افتاده اي مي بود و از عهده هر كسي بر مي آمد، به يقين شاعران محلي سرايي همچون مرحوم بهار و عماد و محمد حسن و سهيلي تربتي و ... كه بيگانه با وزن و عروض نبودند، به رعايت آن در اشعار محلي شان كمر همت مي بستند و راضي نمي شدند كه؛ حتي بيتي و يا مصرعي از اشعارشان از اين يكدستي به دور بماند. از سوي ديگر، همان گونه كه اشعار عاميانه كه از قدمت ديرينه اي هم برخوردارند، بر امتداد اصوات و تكيه هجاها استوار است، بعضي از سرايندگان اشعار گويشي نيز قرائت شعرشان - كما بيش - بر همان امتداد اصوات و تكيه هجا مبتني است. اين نقص زماني در شعر آنها بيشتر آشكار مي شود كه كس ديگري غير از خودشان مبادرت به قرائت شعر آنها بكند. حال آن كه اين نقص و مشكل، در اشعار گويشي استاد قهرمان به هيچ وجه رخ ننموده است، حتي ايشان براي بعضي از واژگان و كلمات كه طرز اداي آنها ممكن است شبهه كشيدگي و يا تكيه نابجايي بر صوتي يا هجايي را ايجاد كند، علائمي وضع كرده اند كه در مقدمه ديوان اشعار محلي شان كه به چاپ توضيحات مفصل و كامل و استادانه اي درباره آنها داده اند، علاقه مندان را به آن كار سترگ ارجاع مي دهم و خبر خوش تري دارم و آن اين كه؛ استاد قهرمان باز هم در يك اقدام ابتكاري و خلاقانه، تمامي اشعار چاپ شده در كتاب را به صورت صوتي بر روي چند سي - دي ضبط كرده اند كه ان شاء ا... همراه همان مجموعه شعر محلي شان عرضه خواهد شد. يكي ديگر از عمده ترين و بارزترين شاخصه هاي اشعار محلي استاد هنگامي ظهور و جلوه مي كند كه شما بدانيد مخاطبان اشعار محلي كساني اند كه از صنايع پيچيده ادبي و اسلوبهاي مشكل شعري بي اطلاعند و مردمي با صفا، بي غل و غش و در عين حال با صداقتي ذاتي و دوستدار اصطلاحات، كنايات و تشبيهات ساده و تصاوير زيبايي مي باشند كه با واژگان ساده محلي پيش چشمشان توسط شاعر، مجسم و ترسيم مي شود. اينجاست كه كار خطير و مشكل شاعري موفق مثل استاد محمد قهرمان خود را نشان مي دهد. از سويي، تسلط و اشراف استاد قهرمان به واژگان بكر و غير مقلوب، اصطلاحات و كنايات محلي و تشبيهاتي كه عمدتاً ريشه در نوعي باور يا اعتقاد ملي، مذهبي و ... دارند، گاه روستاييان را به ترديد مي اندازد كه آيا اين اشعار مي تواند تراويده از طبع شاعري باشد كه ساليان سال از روستا و محيط و فضاي آن دور بوده و در ميان دود و دم شهر، و فضاي سرد و بي روح و سنگين از تلمبار آهن و ماشين، محبوس شده است؟! متأسفانه براي بيان شاخصه هاي شعر محلي استاد قهرمان، فرصتي بيش از اين مقال اندك لازم است كه به واقع حق مطلب آن گونه كه بر دل بنشيند ادا گردد، اما به واسطه اين كه به قدر تشنگي مان از اين درياي ملاحت ظرفي برداشته باشيم، به سراغ قصيده اي از استاد مي رويم. هر چند برگردان به نثر هر شعر محلي به كلي از شيريني و حلاوت و جذابيت اصلي شعر مي كاهد، ولي هيچ چاره اي جز اين نيست، چرا كه، در بين مخاطبان روزنامه قطعاً كساني هستند كه با گويش تربتي آشنايي كامل ندارند و ما را ناگزير وادار به برگرداندن ابياتي از اين قصيده به نثر مي كند، هر چند حقير اعتقاد چنداني به برگرداندن شعر به نثر كه تا حدودي به ترجمه شباهت دارد، ندارم، چرا كه هيچ مترجمي قادر به انتقال احساسات به كار رفته در يك اثر به مخاطبانش نيست، بخصوص كه آن اثر "شعر" باشد، آن هم شعري مملو از احساس و صور خيال و تصاوير شاعرانه، لذا هر گونه قصور و كوتاهي اي را كه در بيان "ايماژهاي" زيبا و شاعرانه شعر استاد قهرمان ملاحظه كرديد، به حساب بضاعت اندك اين حقير بگذاريد، نه شعر قهرمان. شعر "بهار" در قالب قصيده اي چهل و هشت بيتي، نمونه اي از بهترين و محكمترين قصايد محلي سروده شده در يكي، دو قرن اخير است. ابيات اوليه شعر به حال و هواي آخر زمستان و روزهاي نخستين و تقريباً نزديك به "بهار" پرداخته است و "چله بزرگ" زمستان را كه در نزد روستاييان نمادي از زمستان و فصل سردي و يخبندان است، به هدفي تشبيه كرده كه با تير "نوروز" - يعني همان روزهاي آغاز اسفند - نفله شده و از بين رفته است. نوروز كمو كشيد ورچله رف چله به ضرب تير او نفله با توجه به مجال اندكي كه در اين نوبت در اختيار بود، شرح و تفصيل اين قصيده زيبا و خواندني از استاد قهرمان را به نوبت آينده وا مي گذاريم. تفصيلي كه بي گمان تكمله اي بر اين مطلب خواهد بود. ه
محمد رضا خوشدل